کلبه ی تنهایی من
درباره وبلاگ


گاهی گمان نمیکنی ولی می شود ! گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود ! گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است ! گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود ! گاهی گدای گدایی و بخت با تو نیست ! گاهی تمام شهر گدای تو می شود ! گاهی بساط عشق خودش جور می شود ! گاهی به صد مقدمه ناجور می شود !

پيوندها
...::: پیکووال :::...
حرف دلتو بگو راست راست
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کلبه ی تنهایی من و آدرس looveely.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 76
بازدید ماه : 192
بازدید کل : 90392
تعداد مطالب : 31
تعداد نظرات : 111
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


چت روم
نويسندگان
فرشته

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 1:3 :: نويسنده : فرشته

مرسی که هستی و هستی رو با بودنت رنگ میزنی

یه سال دیگه هم گذشت

بهترین پناهم بودی..بهترین هم زبون..بهترین همدم..

دوستت دارم ی دوست داشتن پاک

تولد دوبارمون مبارک




 
جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 15:58 :: نويسنده : فرشته

 

از تمام داشته هایت که به آن می بالى خدا را جدا کن بعد ببین چه دارى ؟

به همه کمبودهایت که از آن می نالى خدا را بیفزا و ببین دیگر چه کم دارى ؟

 
جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, :: 16:34 :: نويسنده : فرشته

 پروردگارا

به من بیاموز دوست بدارم کسانی را که دوستم ندارند ، گریه کنم برای کسانی

که هیچگاه غم من را نخوردند ، لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم

ننواخنتند و عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند . . .

 
پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:, :: 20:13 :: نويسنده : فرشته

ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ، ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﯾﺾ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ
ﻭقتی ﺁﻗﺎ ﺩﮐﺘﺮﻩ ، ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ...
ﺑﮕﻮ ﮐﺠﺎﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﭼﺘﻪ
ﺯﻝ ﻣﯽ ﺯﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻤﻮﻥ؟
ﯾﺎﺩﺗﻮﻧﻪ ...
... ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﮕﻪ ﻣﺮﯾﻀﯽ ﻣﻮﻥ ﭼﯿﻪ؟؟ ...
ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﺳﭙﺮﺩﯾﻢ؟ ...
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻥ، ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩ
ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ...
ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ، ﺩﺭﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ...
ﺣﺎﻻ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯿﺎﺩ؟
ﺧﺐ ، ﺗﻮ ﺟﻮوﻥ ﺷﺪﯼ ، ﺍﻭﻥ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻩ
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﻬﺶ ...
ﺣﺎﻻ ﻭﻗﺘﺸﻪ ، ﺗﻮﺍﻡ ﻣﺜﻞ ﺑﭽﮕﯽ ﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ ...
ﺣﺴﺶ ﮐﻨﯽ
ﺣﺎﻻ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻩ ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺰﻧﻪ ...
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻬﺶ ﺑﺎﺷﻪ ♥
پ.ن بچه ها من یه مدت اصلا قدر مامانمو ندونستم  خیلی بد آوردم..خدا یه جورایی ازم رو برگردوند...اما حالا تازه فهمیدم مادر شدن چیه...حالا که خیلی اذیت ها رو نباید میکردم و کردم...
مامانمو خیلی اذیت کردم
واسه خاطر من خیلی غصه خورد
خیلی
کاش خدا منو ببخشه ولی الان قدرشو میدونم